بیژن الهی (زادهٔ ۱۶ تیر ۱۳۲۴ – درگذشتهٔ ۹ آذر ۱۳۸۹ در تهران) شاعر، مترجم، محقق و نقاش ایرانی بود. او از شاعران جریان موسوم به شعر دیگر است.
بیژن الهی در تیرماه ۱۳۲۴ در چهار راه حسنآباد، تهران زاده شد. او «تنها فرزند خانوادهای متمول بود، که از پدری شیرازی و مادری تبریزی، در تهران زاده شد. دوره اول متوسطه را در «دبیرستان البرز» گذرانید.
«الهی به شیوه خودخوان شروع به زبانآموزی میکند و زبانهای مختلفی چون یونانی، عربی، انگلیسی، آلمانی و فرانسه را فرا میگیرد. او از زبانهای مختلف، آثار کسانی چون کاوافی، ماندلشتام، رمبو، میشو، هولدرلین، جویس، فلوبر، پروست، الیوت، لورکا، ابن عربی و.. ، را ترجمه میکند. تعداد محدودی از آثار او در دوره حیاتش، به چاپ و پخش رسیدهاند. در سال ۱۳۴۸ با بانو غزاله علیزاده، نویسنده «خانه ادریسیها» و «شبهای تهران» ازدواج میکند؛ ازدواجی که حدود دو سال میپاید. دخترشان «سلمی» بعدها با مادر زندگی میکند. الهی به حمایت مالی عزیزه عَضُدی نشری به نام نشر ۵۱ را به راه میاندازد و آن را مدیریت میکند، او سعی میکند کتاب شاعران نوگرا را چاپ و معرفی کند، از خودش هم چند جلد کتاب آماده میکند، اما چاپ نمیکند، و آنهایی هم که چاپ میشوند به پخش نمیرسند (به جز چاپ دوم ساحت جوانی). دیری نمیپاید که کار نشر به بنبست میرسد. حساسیت او و دقّت وسواسگونهاش چاپ آثارش را سالها و سالها به تأخیر میاندازد، اما در این میان بالاخره کتابهایی مثل کتابِ اشعار نرودا به نام «بیست شعر عاشقانه و یک سرود نومیدی» (۱۳۵۲) که چهار سال بعد به چاپ دوم هم میرسد، کتاب «اشعار حلاج» (۱۳۵۴)، «ساحت جَوّانی» از هانری میشو (۱۳۵۹) و کتاب رمبو به نام «اوراق مصور آرتور رمبو» (۱۳۶۲) را در نشرهای مختلف امیرکبیر، فاریاب و انجمن فلسفه و … به چاپ و پخش میرساند. در سال ۱۳۶۷ با بانو ژاله کاظمی، دوبلور، گوینده و مجری تلویزیون، آشنا میشود و ازدواج میکند، و در سال ۱۳۷۹ جدا میشوند.
سالهای بعد از فوت ژاله، خصلت انزواگزینی بیژن تشدید میشود. رابطه با دوستان را محدود میکند، در بر هر کسی نمیگشاید و هر کسی را به حضور نمیپذیرد. خانهاش را «زندان هارون الرشید» میداند و سکوتش حتی در جمع دوستان، بلندتر از قبل میشود.
بیژن الهی سرانجام، بعدازظهرِ نهم آذر ۱۳۸۹، دچار سکته قلبی میشود و در حین انتقال به بیمارستان دار فانی را وداع میگوید. پیکر او بنا بر وصیتی که به دوستی همدل سپرده بود، به روستای بیجد نو (بیجده نو) از توابع شهرستان مرزنآباد منتقل و در همانجا به خاک سپرده میشود»بنا بر وصیتش، بر سنگ گور او هیچچیز جز امضایش حک نشد.